میکروفونِ مطالبهای که در روستاهای باغملک چرخید/ دلِ پُر از بیآبی
خودش را از زیر دستی که برای نصب میکروفون جلو آمده بود بیرون کشید، «من فقط در حد یک دقیقه میخوام حرف بزنم»، هرچقدر به شروع ضبط نزدیکتر میشد صدایش را بیشتر صاف میکرد، «یک، دو، سه، امتحان میشود، آمادهای؟» اما او ناگهان سکوت کرد، شاید فکر میکرد اگر با آن میکروفون جلوی دوربین بیاید حرفهایش بریده میشود!
با تاکید فیلمبردار که همه چیز روبهراه است، بعد از بسم الله الرحمن الرحیمی که گفت مشکلات روستایشان را به سه دسته تقسیم کرد، آنقدر دقیق که انگار اگر یک و دو و سهشان نکند ممکن است به چشم نیایند، مخزن آبی که ندارند، آبدارهایی که با آنها کنار نمیآیند و لولههای فرسودهی ۴۰ ساله!
اما حالا و بعد از چند دقیقه دردودل میخواست از کسی برایمان بگوید که خیلی از روستاها اسمش به گوشمان خورده بود، دانههای عرقی را که برخلاف هوای دلچسب روستای «لالِب» بر روی پیشانیاش بیقراری میکرد با پشت دست کنار زد و همانطور که سیم میکروفون را در مشتش فشار میداد گفت: تا زمانی که مدیر آبفای روستایی آقای «کُردی» است مشکلات همین است!
مردم روستا دور گروه بسیجیان مطالبهگر دانشگاه علوم پزشکی حلقه زده بودند، آقای پیرهن آبی، همان مرد روستایی که صدای مردمش شده بود و اسمش را نمیدانستم، با فارسی شیرینی که از زمینهاش میشد لهجهی زیبای باغملکیها را چید ادامه داد: مگر این آقا طلب دارد؟ مگر ارث پدرش است؟ اگر نمیتواند اداره کند خب برود بیرون یا اصلا زیردستهایش را که درست کار نمیکنند اخراج کند.
از روی دیوار نیمه خراب پایین پریدم و همانطور که خاک لباسم را میگرفتم به سمتشان رفتم، از حرفهایش خندهام گرفته بود، یاد مدیریت بعضی از مدیران شهرم افتاده بودم که واقعا انگار مدیریت ارث پدرشان بود!
تشنگی زیبنده نیست
یکی دیگر از اهالی روستا جلوی دوربین آمد، اما با مستنداتی که اینبار عقل سلیم را به کنکاش وا میداشت؛ چرا این مردم باید در کنار رودخانهای با آب شیرین، با گِلآلودی تلخ، آن هم تنها در ساعات محدودی از شب رفع تشنگی کنند؟ چرا تاسیسات روستا همچنان فرسودهاند؟ چرا حق حیات از جمعیت بیش از دو هزار نفریشان گرفته میشد؟
بختکان، تشنهلبِ ۲
سریال وضعیت نابهسامان آب شهرها و روستاهای خوزستان مانند فیلمهای ترکی که تازه حوالی حلقه پانصدوشصتوچندمش شروع میشود به روح جوانان غیور خوزستان چنگ میانداخت؛ غیزانیه و بقیه روستاها که خود حدیث مفصل باید از مجملشان خواند، اما برای امروزِ گروه بسیجیان مطالبهگر بعد از «بالِب» باید به دیدن روستای «بختکان» یا همان به قولِ خودم، تشنهلبِ ۲ میرفتند.
محمدحسین ساکی، مسؤول بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی و مدیر گروه مطالبهگری پنج نفره دانشگاه بود، همانطور که پای صحبت مردم روستا نشسته بودند پیگیر دهیارِ «بختکان» هم شد تا اصل ماجرا را از او بشنویم:
راه حل
اطلاعات روستاها جمعآوری شده بود، حالا گروه مطالبهگری میدانستند که درددل مردم چیست و چه چیزی را باید مطالبه کنند، آقای ساکی همانطور که به بقیه اعضا کمک میکرد تا تجهیزات فیلمبرداری را در ماشین بگذارند با اشاره دست همه را از شر شلاق خورشید به زیر سایهی نزدیکترین درخت پناه داد و گفت: همین که توانستیم خودمان را تا این نقطه دورافتاده برساندیم دستمریزاد دارد ولی کافی نیست.
ساعت ۳ و نیم ظهر بود اما همه گوش و خودشان را به کلماتی سپرده بودند که آقای ساکی کنار هم میچید، یکی از اعضای گروه با شیطنت گفت: «حاجی، یکی باید پیدا شود ناهار ما را از شما مطالبه کند!» اما قضیه جدیتر از آن بود که فکرش را میکردم چون بعد از یک استراحتِ جدیِ کوتاه ادامه جلسه به شرح زیر شد:
بارها اسم آقای کردی را در دو روستا شنیدیم، مسؤول آبفای باغملک که مردم میگویند گوشیاش همیشه خاموش است، اول از همه باید سراغ او برویم.
مشکل را مردم گفتند و راهحل را دهیار دو روستا دادند، احداث یک چاه، نصب تابلو برق و پمپ قوی و همچنین ترتیب دادن یک ایستگاه کلرزنی و تصفیه آب برای افزایش کیفیت و فشار آب این دو روستا؛ اعضای گروه با «یا علیِ» آقای ساکی دستهایشان را به زمین زدند و در حین بلند شدن یکصدا گفتند: «پیش به سوی مطالبه».
چلچک، تشنهلبِ ۳
قبل از رفتن به باغملک مسیرمان به یکی دیگر از روستاها به نام «چلچک» خورد، استقبال آنقدر هیجانانگیز بود که صدای دادوبیدادش نرسیده به محل به جانمان نشست؛ مرد بلندقامتی که معلوم بود کارد به مغز استخوانش رسیده با فریاد گفت: تا کی باید شعار بشنویم؟ آیا اطلاع ندارند در چه شرایطی زندگی میکنیم؟ نمیدانم شاید ما لایق این محرومیتیم!
یکی از جانبازان شیمیایی روستا که کمی خویشتندارتر بود دل به سیل جمعیت زد، همه ساکت شدند، هنوز صدای خسخس نفسهایش در گوشم میوزد، با نفسهای بریده و دستی که روی شانه بغلدستیاش گذاشته بود گفت: همه روستا نه اما بخشی از آن به شدت با مشکل آب مواجه و علاوه بر این ساعات قطعی برق هم خیلی زیاد است، این مردم سالهاست پای انقلاب ایستادهاند و در دفاع مقدس و دفاع از حرم شهید دادهاند اما همین که شما جوانمردان منت گذاشتید و برای مطالبه حقشان آمدید جای شکر دارد.
موقع رفتن با شنیدن صدای یکی از جوانان روستا که پشت سرمان میدوید ایستادیم، روی زانوهایش خم شده بود و نفس نفس میزد، سرش را که کمی بالا آورد، با خنده گفت: خواستم بگویم دیروز فرماندار و مدیر آبفا به اینجا آمدند و امروز آب دوباره قطع شد، حالا که شما آمدید حتما تا ده روز دیگر آب نداریم!
دلِ پُر
دل امام جمعه باغملک از گروه مطالبهگری هم پُرتر بود، مشکلات مردم را با گوشت و پوست و استخوانش حس میکرد و از بارها پیگیری مستمری میگفت که از طریق مسؤولین شهری و استانی انجام داده بود.
وقتی هم که گروه مطالبهگری از آقای «کُردی» و ناراحتی مردم از او برایش گفتند حتی قبلتر از اینکه بازخوردی خواسته باشند تماس گرفت، تلفن دو بوق خورد و بعد از جواب، ترتیب یک جلسهی مطالبهگرانه با حضور امام جمعه باغملک و جوانان مطالبهگر شهر داده شد.
دفتر آقای کُردی
ساعت ۱۶:۲۵ همه در دفتر آقای کُردی بودیم، آقای مدیری که حالا باید جوابگوی سوالاتی میشد که گروه مطالبهگر بسیج دانشجویی علوم پزشکی اهواز به شوق شنیدنشان با میکروفون به دل روستاها زده بودند، بقیه جلسه را از زبان آقای ساکی میخوانید:
آقای کُردی از برگزاری جلسه خیلی استقبال کرد، وقتی به آنجا رسیدیم گلهمندی مردم را به او منتقل کردیم و بدبین شدن آنها را که میگفتند «حالا که این مسؤولیت را پذیرفته چرا نتوانسته از عهده آن بربیاید و مشکلات را حل کند».
مدیر آبفا روستایی کلی صحبت کرد و از مشکلاتی گفت که در این سه و سال نیمی که مسؤولیت را پذیرفته بود با آنها دست و پنجه نرم میکرد و اینکه تا چه اندازه توانسته آنها رفع کند.
با توجه به صحبتهایی که صورت گرفت آقای کُردی تا جایی که در توان داشته برخی مسائل را پیگیری و رفع کرده اما حجم مشکلات از توان محدود آبفا روستایی خارج بوده است و متاسفانه ترسی که او نسبت به عدم حضور در میان مردم و مورد پرسش و پاسخ قرار گرفتن داشته باعث شده بود تا این سؤظنها از جانب مردم نسبت به عملکرد او ایجاد شود.
در آن جلسه ابتدا از او خواستیم که هر هفته به صورت میدانی همراه با نماینده مجلس یا مشاور آب او و یکی از بهورزان بهداشت به دو روستا رفته و حرف مردم را بشنوند و همچنین به صورت متقابل و صادقانه از کمبودهایشان در آبفا بگویند تا مردم متوجه مشکلات و تلاشها شوند.
همچنین از او خواستیم تا یک برآورد زمانی و مالی از مشکلات باغملک تهیه کرده و اعلام کند که اگر بخواهد مشکلات روستاهای باغملک را حل کند به چه بازه زمانی و مالی نیاز است، آقای کُردی هم پذیرفت و قول همکاری داد، ما نیز از طریق مسؤولین و نمایندگان پیگیر میشویم، هرچند در بحث آب خوزستان نیازمند یک نگاه ملی هستیم چرا که در واقع، انتقال آب آسیبهای زیادی به پاییندست وارد کرده و خوزستانیها با وجود رودخانههای خروشان از مشکل آب رنج میبرند، آیا زمان آن فرا نرسیده که برای حل این مشکل ورود جدی داشت؟
برچسبها: