چهارشنبه, ۷ آذر , ۱۴۰۳

Wednesday, 27 November , 2024

عاشقانه‌های جهادگران ارصاد به وقت جولان رطوبت

خواست بلند شود، دفترچه‌ام را بستم، دنبال جوابی برای سوالم بودم: چه چیزی شما پنجاه و چند خانم را در این هوای تن‌ و طاقت‌فرسا و در حالی که میتوانستید زیر باد کولر و در خانه‌هایتان باشید به اینجا کشانده است؟

دانه‌های عرق را میشد از پیشانی‌اش چید، نگاهی به ساعتش انداخت، نفس‌های کولر به شماره افتاده بود: خواهران دست بجنبانید، تا قبل از عید غدیر باید چشم خانه‌ها را روشن کرد.

رطوبت حتی حصار پنجره‌ها را هم درنوردید اما عشق بر خلاف جهت حرکت دما در جریان بود، هوا که دم میشد مریم‌سادات سنگینی فضا را با عطر صلوات سبک میکرد، گوشه مسجد نشستم، نه که نخواهم کمکشان کنم اما برای به تصویر کشیدن رقص دست‌ها باید به چشم‌ها دخیل میبستم.

شروع به نوشتن کردم، باید از جهاد میگفتم، از میدانی که حالا به وسط شهر و خانه خدا کشیده شده بود تا در آنجا با کنار هم چیدن مهماتی به نام ارزاق به جنگ دشمنی به نام فقر بروند.

شربت با بوی ضدعفونی

مریم‌سادات مسیرش را از آشپزخانه مسجد به سمت جایی که من نشسته بودم کج کرد، یک پاکت آبمیوه را دستش گرفته بود، روبه‌رویم نشست، ماسک زده بود اما لبخند گرم و صمیمی‌اش را حتی از پشت این حصار ناخواسته هم میشد چید.

تا به خودم بیایم و جوابی به تعارفش بدهم با اسپری الکل به جان من و آبمیوه افتاد، آنقدر که وقتی در فرار از شلاق شرجی، آبمیوه را سر میکشیدم بوی ضدعفونی مشامم را زد، مریم‌سادات که میخواست حواسم را از بوی الکل پرت کند با خنده ریزی گفت: کار از محکم‌کاری که عیب نمیکند خواهر جان.

خواست بلند شود، دفترچه‌ام را بستم، دنبال جوابی برای سوالم بودم: چه چیزی شما پنجاه و چند خانم را در این هوای تن‌ و طاقت‌فرسا و در حالی که میتوانستید زیر باد کولر و در خانه‌هایتان باشید به اینجا کشانده است؟

مریم‌سادات یکهو از جایش بلند شد و صدایش را صاف کرد: خواهران، مدیونید اگر فکر کنید که میخواهم از زیر بار کار در بروم، خواهرمان از خبرگزاری فارس آمده، جواب بدهم یا نه؟

ستون به ستون مسجد پر از صدای خنده شد، حدس میزدم که بخش زیادی از حال خوش این فضا مدیون روحیه شاد مریم‌سادات باشد، چهارزانو روبه‌رویم نشست و در جوابم به گفتن کلمه عشق اکتفا کرد!

سربازان امیرالمونین

_عشق؟ همین؟

_ما در اذان بعد از اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول‌الله چه می‌گوییم؟

از سوالش تعجب کردم با خودم گفتم حتما شوخی‌اش گرفته: خب معلوم است، سومین بخش اذان، شهادت به ولایت امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب علیه السلام است.

مریم‌سادات ابروهایش را در هم گره زد، انگار توقع نداشت هنوز منتظر جوابی باشم: وقتی به ولایت مولا شهادت می‌دهیم یعنی ایشان را به عنوان آقایمان قبول داریم، خب حکم کنیزی اقتضا میکند که در همان مسیری قدم بگذاریم که آقایمان قدم گذاشته است یعنی بار غذا به دوش کشیدن و کام فقرا را شیرین کردن و این‌ها همان تفسیر عشقی است که خدمتتان عرض کردم.

انسان‌ها

مریم‌سادات بسته‌های جدید روغن را بین گروه‌های چندتایی بسته‌بندی تقسیم کرد و غرق در کمک به هم‌نوع شدند، گویی نه دقیقه‌ای دنبال دقیقه دیگر می‌دود و نه حتی هوایی دم است.

براستی شاخه این‌ عاشقی‌ها مگر میتواند از درختی جز اسلام باشد؟ همان که کشورهای مسلمان را در روزهای کرونا از سایر جهان متمایز میکند‌.

اینجا خبری از من نیست و همه، ما شده‌اند تا ساکنان خانه‌هایی که سقف کوتاهی دارند از رحمت آسمانیان ناامید نشوند.

اینجا پای صحبت هر کدامشان که بنشینی جز «همه مسوولیم» چیزی نمی‌شنوی، چون به قول امام موسی صدر «اسلام، در وجوب صیانت از نفس و حفظ زندگی انسانها، راه تأکید و مبالغه در پیش گرفته است تا آنجا که مرگ ناشی از بی‌توجهی به فقرا و مستمندان را گناهی نابخشودنی می‌داند و اهمال‌گران را تهدید می‌کند.» و از تربیت‌یافتگان چنین مکتبی جز چنان شیدایی را نمیتوان انتظار داشت.

یدالله

فرمانده قرارگاه مردمی جهادی ارصاد برای بررسی بسته‌های آماده شده یاالله گفت، خواهرها حجابشان را محکم‌تر کردند.

_همه چیز مرتب است آقای معلی، انشالله تا عید غدیر به عشق مولا بسته‌ها تکمیل می‌شوند.

_الحمدلله که به همت دستان خدا کار بر زمین نمانده و نمی‌ماند، هر کم و کسری که داشتید خبرم کنید تا برادران تهیه کنند و شرمنده چشم‌های منتظر بندگان خدا نشویم.

لبخند حضرت

حاضر به مصاحبه نبود، با واسطه‌ای بالاخره آقای مصطفی معلی، فرمانده قرارگاه جهادی ارصاد به چند جمله‌ای مهمانمان کرد:

هرچه هست از عنایت خدا و اهل‌بیت و با کمک مردم بوده و ما تنها وسیله‌ای هستیم بین خیرینی که نمیخواهند دیده شوند و مردمی که فقیراند اما آبرو دارند.

اولین مرحله رزمایش لبخند حضرت به فرمان حضرت آقا و با کمک‌های مردمی که شامل یک هزار بسته ارزاق بود تهیه و بین قشر آسیب‌پذیر و نیازمندان توزیع شد.

دومین مرحله این رزمایش هم به عشق مولا و با هدف تهیه و توزیع ۲ هزار بسته موادغذایی در حال انجام است تا انشالله همزمان با عید مبارک غدیر بین خانوارهای مناطق کم‌برخورداری که رصد شده‌اند توزیع شود.

همچنین پوستر راه‌اندازی دو کارگاه خیاطی و اشتغال ده نفر را منتشر کرده‌ایم که کاملا مردمی است و کمک‌های مردمی باعث و بانی این حرکت‌های گسترده خیرخواهانه شده است.

فرمانده سرش را پایین انداخت، حماسه در صدایش جریان داشت: این کمک‌ها حرف یک دست و دو دست نیست؛ مردم ما، غیوراند و همین باعث شده که علی‌رغم طولانی شدن کرونا و شرایط سختی که همه به آن دچاریم شاهد این حجم از همدلی‌ها باشیم، به ولایت مولا قسم تا زمانی که عشق به خاندان پیامبر در رگ‌های این شهر و استان و دیار جاری است سربلند به شرف عزت و مردانگی و انساندوستی خواهیم بود و هر که به این بزرگان تمسک بجوید ناامید نخواهد شد.

زندان رطوبت

از مسجد که بیرون آمدم، نفسم در گلو بریده شد، تلفیق گرما و رطوبت و ماسک برای زمین‌گیر کردن هر حرکتی کافی بود اما جهادگران با پیرهن‌هایی که رگه‌های عرق بر پشتشان شاخه شاخه شده بود بارها را پیاده میکردند، بی هیچ چشم‌داشت و حتی گلایه‌ای!

مسجد الهادی حالا به نقطه ثقل جهادشان تبدیل شده بود به یک پشت خط مقدمی که برادران مهمات می‌آوردند و خواهران دانه به دانه بسته می‌چیدند، نزدیک یکی از وانت‌ها شدم، میخواستم از حال این روزهای تب‌دارشان بپرسم، از اینکه گره موی کدام محبوبی آن‌ها را به اینجا کشانده است.

در برابر لنز دوربین تسلیم نمیشدند اما یکی از آن‌ها، خیس عرق و همانطور که گونی‌های برنج را به دوش کشیده بود شعری خواند که حسن ختام عاشقانه‌های جهادگران ارصاد شد:
رحمت به مادرم، که مرا مجلس تو بُرد
این شوقِ نوکری، اثر شیر مادر است
اول کسی که وارد فردوس می‌شود
از صنف نوکران علی دوست، قنبر است

برچسب‌ها:

شعار سال 1401

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار